ســــــــــــاز تو


یه پست جالب!!!!!!

سازی رو که دوست دارین و انتخاب کنید؛بعد ببینین چه شخصیتی دارین.

بعد بهم بگین چیو انتخاب کردینِِ نظرتونم بدین.مرسییییییی.

سنتور.....گیتار..... پیانو....سه تار....ارگ....ویلون.....دف...آکاردئون...شیپور
کودوم یکی؟

.
.
.

.

سنتور:
رفتار شما بسیار دلنشین است اما گاهی دیگران را از خود می رنجانید و این به دلیل شرایطی است که برای شما به وجود می آید. همیشه فکر می کنید که دیگران شما را درک نمی کنند اما این قضاوت در برخی موارد اشتباه است.یک نکته ی مهم دیگر این است که برای رسیدن به مقصد باید صبر پیشه کنید و جالب تر آن که خود نسبت به این موضوع آگاه هستید.
———————————————— €  —————–

گیتار :
به اصطلاح شما فردی سرزنده و فعال هستید.در ارتباط خود با دیگران به دنبال واژه های درشت نمی گردید. شاید گاهی برای صحبت کردن از احساسات خود دچار مشکل می شوید ولی سعی کنید تا از آنچه هستید راحتتر باشید.کلام شما ساده اما دلنشین است و یکی از ویژگیهای شما آن است که اگر کسی را دوست بدارید نمی توانید به راحتی او را فراموش کنید. روابط اجتماعی مناسبی دارید و به شب های پر ستاره علاقه مندید.
———————————————— €  —————–
پیانو:
شما شخصیت آرامی دارید.تفکر منحصر به فرد شما، شما را از دیگران متمایز می کند.آرزوهای شما یا خیلی دور هستند یا خیلی نزدیک وبین این دو ستاره ای از آرزو برای شما چنان نمی درخشد که نظر شما را جلب کند. تخیل زیبایتان توانایی آنرا دارد تا به حقیقتی دست یافتنی و ملموس تبدیل شود حتی اگر دیگران آن را تأیید نکنند

———————————————— €  —————–
سه تار:
اندیشه های عارفانه ای دارید.به آینده بسیار می اندیشید وآن چه در اطراف شما می گذرد برای شخصیت شما اهمیت کمتری دارد.در اثبات حسن نیت خود سعی و تلاش می کنید ودر بعضی مواقع دست از آن برمی دارید. انسان مستعدی هستید و این به آن معناست که با کمی تلاش می توانید به قله های دست نیافتنی، برسید.البته بسیار خیال پرداز نیستید و دنیای ذهنی شما یک دنیای دست یافتنی است.

———————————————— €  —————–
ارگ:
شما یک فرد کاملا״ احساساتی هستید.با آنکه در بعضی مواقع آنرا بروز نمی دهید اما به این فکر می کنید که آیا کسی که دوستش دارید نیز به شما می اندیشد؟ بدانید که او نیز شما را تا حد امکان دوست دارد.حس و نوع عشق شما از عشق های صادقانه است که شاید برای کمتر کسی اتفاق بیفتد.

———————————————— €  ———————

ویلون:
شما فردی بسیار زیرک و باهوش هستید و متوجه نکاتی می شوید که دیگران از آنها غافلند. به زبان ساده یعنی مو را از ماست می کشید .باید در مسیر زندگی خود پا پیش بگذارید تا بتوانید موفق شوید و قبل از انجام هر کاری درباره ی آن بیندیشید تا موقعیت های خوب را شکار کنید. غرور شما قسمتی از شخصیت شماست پس نه به راحتی آنرا زیر پا بگذارید و نه آنرا سر سختانه برای خود حفظ کنید.خوشبختی شما در گرو استفاده ی به موقع از لحظه هاست، لحظه و زمان را از دست ندهید.
———————————————— €  ———————

دف:
از ارتباط با خداوند لذت می برید و این امر نشأت گرفته از اندیشه های عارفانه ی شماست . در ذهن و افکار خود به سیر و سفر می پردازید و این سفر نه به معنای سفر از شهری به شهر دیگر، بلکه از عالمی به عالم دیگر است. شما دوست دارید که در آن عالم لحظاتی را سپری کنید، در آنجا بغض خود را بشکنید و خالصانه با خدای خود حرف بزنید. شاید فکر می کنید خدا شما را فراموش کرده است اما خدا بندگانش را هرگز فراموش نمی کند.
———————————————— €  ———————

آکاردئون:
وجود شما سراسر از عشق است و شما عاشق دوست داشتن هستید.آنچه که شما گم کرده اید و به جستجوی آن می پردازید درون شما وجود دارد.به اطراف خود بیشتر توجه کنید، گم کرده ی شما بسیار نزدیک به شماست، سعی کنید مهار زندگی خود را در دست داشته باشید تا آن را بیشتر رام کنید.
———————————————— €  ———————
شیپور :
شما یک انسان خوش نشین هستید. دیگران فکر می کنند به راحتی می توانند به درون شما پی ببرند اما به واقع خلاف این موضوع است. با آنکه به طور غیر مستقیم در حل مسائل خود از دیگران کمک می گیرید اما سعی کنید تا از اندیشه های دیگران نیز به طور مستقیم بیشتر استفاده کنید

خداحافـــــــــــــظ ..............

دیشب خیلی خسته بودم، واسه همین تصمیم گرفتم زودتر بخوابم. تازه چشمم

روهم افتاده بود که یه دفعه از خواب پریدم. از رختخواب بلند شدم و دیدم همسایه

پایینی مهمون داشته و حالا هم دارند تشریف می برند.

تو مراسم و مهمانی ها به محض اینکه اعلام رفتن کنیم، خداحافظی ها از همون

کف زمین که نشستیم شروع میشه و تا چشم کار میکنه، تا جایی که همدیگه رو

اندازه یه مورچه می بینیم، ادامه پیدا میکنه....

 

خب آقا... ، ....خانم!


“خیلی زحمت دادیم، با اجازه تون از حضورتون مرخص میشیم.”

با گفتن یه همچین جمله ای، تراژدی سریال یانگوم وار خداحافظی شروع می شه.

بیشتر از چهل بار توی خونه یارو خداحافظی می کنیم. حالا حساب کنید مثلا ۶ نفر

آدم اومدن مهمونی و حالا دارن می رن بیرون. به طور مستمر و بی وقفه همه میگن :

 

«خداحافظ»

 

صاحب خونه بدبخت، پس از کلی پذیرایی و دولا و راست شدن حالا باید به اتفاق

اهل و عیال بره دنبال مهمون ها، مستمراً جواب خداحافظیه اونا رو بده:

“خداحافظ ، خداحافظ ، خداحافظ ، قربون شما ، خداحافظ ، خداحافظ ، ببخشید بد گذشت، خداحافظ ، خداحافظ…”

 

حالا اومدن دم در:

 

” … خب .... آقا ببخشید مزاحم شدیم ، تو رو خدا شما هم یه شب تشریف بیارین.

 

“خداحافظ ، خداحافظ ، چشم، حتماً مزاحم میشیم، سلام برسونین ، خداحافظ ، خداحافظ…”

 

توی این دسته اگر تعداد خانم ها از دو نفر بیشتر باشه که دیگه واویلاست. تازه دم

در خونه یادشون می افته دستور پختن قورمه سبزی و آخرین خریدها و جدیدترین

دکوراسیون رو به هم بگن و تو تمام این مدت صدای دلنشین «خداحافظ ، خداحافظ»

مرتباً به گوش می رسه.

 

حالا همه سوار ماشین شدن و سرنشینان از چهار طرف ماشین تا کمر بیرون اومدن

 و دارن دست تکون می دن:

 

“خداحافظ ، خداحافظ ، خداحافظ “

 

راننده هم برای عرض ارادت اون موقع شب ۵ تا ۶ بوق به معنی «خداحافظ» برای مستقبلین میزنه.

 

 

حالا دیگه ماشین رسیده ته کوچه و این بار دیگه فریاد می زنن:

 

“خداحافـــــــــــــظ ، خداحافـــــــــــــــظ ، خداحافـــــــــــــظ…”

 

آخه یکی نیست بگه مگه میخواین  خدایی نکردهههههههههههههههه برین سینه کش قبرستون که دل نمی کنین از هم!؟

 

تازه فردا ساعت ۱۱ صبح یکی از خانم هایی که دیشب مهمون بوده زنگ میزنه به ... خانم و میگه:

 

“عزیزم ممنون بخاطر پذیرایی دیشب؛ والله زنگ زدم بگم دیشب این بچه ها حواسم

را پرت کردن یادم رفت ازت خداحافظی کنم................!!!”


ای بابا

دیگه شما هم برید به کارتون برسید خداحافظ ...

راستی هفته خوبی داشته باشین خداحافظ ...

 داشت یادم میرفت نظر بذارید خداحافظ ...خداحافظ

بی تو من زنده نمانم

سلووووووووووووووووووووووووووووم

احوالتون؟

این دفعه با یه شعر اومدم!

 جواب شعر "کوچه" فریدون مشیری متاسفانه اسم شاعر و یادم نیست.!!!

راستی قبلش یه چیزو بگم. ما یه وب جدید زدیم . نو این وب فقط جملات قشنگ

میزاریم دیگه متن نداره.

جملات کوتاه و با معنیه هر روزم آپ میشه . فک میکنم چیزه قشنگیه و می ارزه

بهش سر زد.

ولی این وبمونم همچنان به فعالیتش ادامه میده.

اینم لینکشه   (فریاد بی صدا )

 

 

 

 

 

بی تو طوفان زده دشت جنونم

صید افتاده به خونم

تو چنان می گذری غافل از اندوه درونم؟

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

بی من از شهر سفر کردی و رفتی

قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم

تو ندیدی

نگهت هیچ نیافتاد به راهی که گذشتی

چون در خانه ببستم

دگر از پای نشستم

گوئیا زلزله آمد

گوئیا خانه فرو ریخت سر من

بی تو من در همه ی شهر غریبم

بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی

برنخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی

تو همه بود و نبودی

تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من؟

که زکویت نگریزم

گر بمیرم ز غم دل

به تو هرگز نستیزم

من یک لحظه جدایی؟

نتوانم،نتوانم

بی تو من زنده نمانم......

 

به همین سادگی....

دلم لحظه ای را میخواهد؛


 که کسی ازم بپرسد : حالت چطور است؟


بگویم: خوبم!!!!


آهسته بغلم کند .


بگوید : دروغ  بسه


چی شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟


دلتنگم ...

دلتنگ گذشته ام ! دلتنگ آن دخترک خام و کوچک که همه چیز را زیبا میدید !

نمیدانم ایراد از کجاست . از من ؟! از زمانه ؟! از آدم های اطراف من ؟!

نمیدانم ! هیچ نمیدانم ! این روزها درک و فهمیدن همه چیز علامه ی دهر بودن می طلبد !


کاش همچنان خام می ماندم !


خواب در دنیای بیخیالی ...


دنیای شیرین معصومیت و کودکی

بیسکویت

زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. چون هنوز چند ساعت به پروازش باقي

مانده بود، تصميم گرفت براي گذراندن وقت کتابي خريداري کند. او يک بسته بيسکوئيت

نيز خريد و بر روي يک صندلي نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد.


مردي در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه مي‌خواند. وقتي که او نخستين بيسکوئيت

را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم يک بيسکوئيت برداشت و خورد. او خيلي

عصباني شد ولي چيزي نگفت. پيش خود فکر کرد : بهتر است ناراحت نشوم. شايد

اشتباه کرده باشد.


ولي اين ماجرا تکرار شد. هر بار که او يک بيسکوئيت برمي‌داشت، آن مرد هم همين کار

را مي‌کرد. اينکار او را حسابي عصباني کرده بود ولي نمي‌خواست واکنشي نشان دهد.

وقتي که تنها يک بيسکوئيت باقي مانده بود، پيش خود فکر کرد : حالا ببينم اين مرد

بي‌ادب چکار خواهد کرد؟ مرد آخرين بيسکوئيت را نصف کرد و نصفش ديگرش را خورد.

اين ديگه خيلي پرروئي مي‌خواست! زن جوان حسابي عصباني شده بود.


در اين هنگام بلندگوي فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپيماست. آن زن

کتابش را بست، چيزهايش را جمع و جور کرد و با نگاه تندي که به مرد انداخت از آنجا

دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت. وقتي داخل هواپيما روي صندلي‌اش

نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عينکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با

کمال تعجب ديد که جعبه بيسکوئيتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!



خيلي شرمنده شد! از خودش بدش آمد ... يادش رفته بود که بيسکوئيتي که خريده بود

را داخل ساکش گذاشته بود. آن مرد بيسکوئيت‌هايش را با او تقسيم کرده بود، بدون

آن که عصباني و برآشفته شده باشد 



 

شب که مي رسد به خودم وعده مي دهم
که فردا صبح حتما به تو خواهم گفت
صبح که فرا مي رسد و نمي توانم بگويم
رسيدن شب را بهانه ميکنم
و باز شب مي رسد و صبحي ديگر
و من هيچ وقت نمي توانم حقيقت را به تو بگويم
بگذار ميان شب و روز باقي بماند که
چه قدر
دوستت دارم......


پ.ن: با اینکه پست ایندفم کوتاه بود  ولی اینو بدوون از ته ته ته ته دلم گفتم.

من و فرشته ام




نفس كه ميكشم با من نفس مي كشد قدم كه بر ميدارم قدم بر مي دارد اما وقتي مي خوابم بيدار ميماند تا خواب هايم را تماشا كند او مسؤل است كه خوابهايم را تعبير كند او فرشته ى من است همان موكل مهربان !

 

اشكهايم را قطره قطره مي نويسد دعاهايم را يادداشت مي كند.آرزوهايم را اندازه مي گيرد وهر شب مساحت قلبم را حساب مي كند و وقتي مي بيند دلتنگ شده ام  پا در مياني مي

 

 كند و كمي نور از خدا ميگيرد و در دلم مي ريزد تا دلم كوچك و مچاله نماند . به فرشته ام ميگويم از اينجا تا آرزوهايم چقدر راه است؟ من كي به ته آرزوهايم ميرسم؟ خيال من كي لباس واقيت به تن مي كند؟

 

ميگويم من از قضا وقدر واهمه دارم ! من از تقدير مي ترسم ! از سرنوشتي كه خدا برايم نوشته است. من فصل آينده را بلد نيستم ! از صفحه هاي فردا بي خبرم . نمي دانم در خط هاي بعدي چه خواهند نوشت .مي گويم كاش قلم دست خودم

 

بود  و فرشته ام نمیدانست و نمی نوشت كاش خودم مي نوشتم .

 

فرشته ام به قلم سوگند مي خورد و آن را به من ميدهد  و مي گويد بنويس ! دعاهايت را بنويس !روياهايت را هم! خيال و آرزوهايت را ! فكرت را بنويس  هر چه را كه خواهي بنويس................

 

بنويس كه دعاهايت همان سر نوشت توست و جز آن چه مي انديشي سرنوشت ديگري نيست . تقديرت همان است كه بيشتر خودت نوشته اي !

 

شب است و از هزار شب بهتر .فرشته ها پايين آمده اند و تا پگاه درود و سلام : قلم در دست من است و مي نويسم .مي دانم كه تا صبح و پيش از طلوع آفتاب تقديرم را خدا به فرشته ها خواهد گفت ....

 

ورژن جدید Spider man

به سلام. چطورین؟؟؟ خوبین؟شیوا هستم اشتباهی تو اسم هیلدا پست گذاشتم

خب اشتباه میشه دیگه 

خبببببببببببببببببب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

پست و عکسا رو دارید میبینید  الان توضیح میدم

این فینگییل که میبینید پسر دایی من و هیلداست اسمشم ( Mahdi)

عاشقهههههه   Spider manشدیداااااااااااا نمیدونین در چه حد . خیلی با مزه شده

 بود وقتی با این قیافه

 اومد و دیدمش . گفتم ازش عکس بگیرم بهتون نشون بدم  خیلی نمک شده

بود .

تمام فیگوراشم بلده حیف که تار نداره فقط

عکسا رو دیدید نظرم بدین

 

جملات مصور

سلاااااام.

چطورین؟ همه چی آرومه ؟ همه چی رو به راهه؟دیر شد یه ذره این آپ کردنه!!!!

ولی اشکال نداره یه آپ با نمک دارم وقتی دیدمش گفتم حیف میشه شما نبینید.خیلی

 دوسشون دارم جانب امانتم رعایت کردم. با ذکر منبعراستی تا اینجایین یه

چیزی بگم یه لطف بفرمایین همینطوری که دارین این عکس و جملات و میخونین همین

کنار یه نظر خواهی هست  خب؟؟ چون ما خودمون تخمین زدیم گزینه بد یا متوسط

 نداریم یا درصدش ۱ در ۱۰۰ میلیاردههه این گزینه ها حذف شد. یه مرحمت

 کنین یه گزینه رو انتخاب کنید ممنون میشم.

ببینید نظر بدین